Iran Society of Mechanical Engineers

انجمن مهندسان مکانیک ایران

Iran Society of Mechanical Engineers

انجمن مهندسان مکانیک ایران

هرگز جا نزنید

در 30 سالگی کارش را از دست داد

در 32 سالگی در یک دادگاه حقوق شکست خورد

در 34 سالگی مجددا ور شکست شد

در 35 سالگی که رسید,عشق دوران کودکی اش را از دست داد

در36 سالگی دچار اختلال اعصاب شد

در 38 سالگی در انتخابات شکست خورد

در 48,46,44 سالگی باز در انتخابات کنگره شکست خورد

به55 سالگی که رسید هنوز نتوانست سناتور ایالت شود

در 58 سالگی مجددا سناتور نشد

در 60 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد




...

نام او آبراهام لینکلن بود



...

جا نزد
هرگز جا نزنید
بازندگان آنهایی هستند که جا زدند

کلینیک خدا...

مطلبی از احمد شاملو



به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...

خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.

آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...

و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم. بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.

زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...!

خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :

هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم

قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .

هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.

زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .

و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:

رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،

لبخندی به ازای هر اشک ،

دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،

نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،

و اجابتی نزدیک برای هر دعا .



جمله نهایی : عیب کار اینجاست که من '' آنچه هستم '' را با '' آنچه باید باشم '' اشتباه می کنم ، خیال میکنم آنچه باید باشم هستم، در حالیکه آنچه هستم نباید باشم

مغز استاد

مغز استاد

دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود
"استاد پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟
کسی پاسخ نداد.
استاد دوباره پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟
دوباره کسی پاسخ نداد.
استاد برای سومین بار پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟
برای سومین بار هم کسی پاسخ نداد.
استاد با قاطعیت گفت با این وصف خدا وجود ندارد.
دانشجو به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند.
استاد پذیرفت.
دانشجو از جایش برخاست و از همکلاسی هایش پرسید :آیا در این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟
همه سکوت کردند.
آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟
همچنان کسی چیزی نگفت.
آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟
وقتی برای سومین بار کسی پاسخی نداد، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد

ساده‌ترین جواب داستان

شرلوک هولمز و واتسون رفته بودند صحرا نوردى . شب چادر زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه‌هاى شب هولمز بیدار شد و آسمان را نگریست . بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهى به آن بالا بینداز و به من بگو چه مى‌بینى؟
واتسون گفت : میلیون‌ها ستاره مى‌بینم .
هولمز گفت : چه نتیجه مى‌گیرى؟
واتسون گفت : ازلحاظ روحانى نتیجه مى‌گیریم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم .

*از لحاظ ستاره‌شناسى نتیجه مى‌گیریم که زهره در برج مشترى است ، پس باید اوایل تابستان باشد .
از لحاظ فیزیکى ، نتیجه مى‌گیریم که مریخ در محاذات قطب است ، پس ساعت باید حدود سه نیمه شب باشد .
شرلوک هولمز قدرى فکر کرد و گفت : واتسون ، چرا دقت نمی‌کنی . نتیجه اول و مهمى که باید بگیرى اینست که چادر ما را دزدیده‌اند !



بله ، در زندگى همه ما بعضى وقت‌ها بهترین و ساده‌ترین جواب و راه حل در کنارمان است ، ولى این قدر به دور دست‌ها نگاه مى‌کنیم که آن را نمى‌بینیم.